داستان کوتاه و آموزنده
دسته بندی : داستان کوتاه و آموزنده ,
برچسب ها : داستان آموزنده , حکمت آموزنده , پند , داستان زیبا , داستان عبرت آموز , داستان کوتاه , برخورد آگاهانه , صبر , کظم غیظ ,
چیزی که هر کس قسمت می کند
حکمت آموزنده
روزی مردی برای خود
خانه ای بزرگ و زیبا خرید که
حیاطی بزرگ با درختان میوه
داشت. در همسایگی او خانه ای قدیمی بود که صاحبی حسود داشت که
همیشه سعی می کرد اوقات او را تلخ کند و با گذاشتن زباله
کنار خانه اش و ریختن آشغال آزارش می داد .
یک روز صبح خوشحال از خواب برخاست و همین که به ایوان رفت دید یک سطل پر از زباله در ایوان است .
سطل را تمیز کرد ، برق انداخت و آن را از میوه های تازه و رسیده حیاط خود پر کرد تا برای همسایه ببرد .وقتی همسایه صدای در زدن او را شنید خوشحال شد و پیش خود فکر کرد این بار دیگر برای دعوا آمده است . وقتی در را باز کرد مرد به او یک سطل پر از میوه های تازه و رسیده داد و گفت : " هر کس آن چیزی را با دیگری قسمت می کند که از آن بیشتر دارد".
یک روز صبح خوشحال از خواب برخاست و همین که به ایوان رفت دید یک سطل پر از زباله در ایوان است .
سطل را تمیز کرد ، برق انداخت و آن را از میوه های تازه و رسیده حیاط خود پر کرد تا برای همسایه ببرد .وقتی همسایه صدای در زدن او را شنید خوشحال شد و پیش خود فکر کرد این بار دیگر برای دعوا آمده است . وقتی در را باز کرد مرد به او یک سطل پر از میوه های تازه و رسیده داد و گفت : " هر کس آن چیزی را با دیگری قسمت می کند که از آن بیشتر دارد".
دسته بندی : داستان کوتاه و آموزنده ,
برچسب ها : داستان آموزنده , حکمت آموزنده , پند , داستان زیبا , داستان عبرت آموز , داستان کوتاه , برخورد آگاهانه , صبر , کظم غیظ ,